همسر او که سیاست و تصمیم های سیاسی خود را بر خواسته ی همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر را از سمتی به سمت دیگر بروی،مالیاتها را کاهش خواهم داد.گدایوا دو سوال پرسید: تو مشکلی با این کار نداری؟ و آیا واقعاً به وعده ی خود عمل میکنی؟پاسخ هر دو سوال مثبت بود.گدایوا اسبش را زین کرد. لبس هایش را بر زمین ریخت.. در شهر گفتند: گدایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان شهر میگردد!تمام مردم، مغازه ها را بستند و به خانه ها رفتند.. پرده ها را کشیدند و با چشمانی اشکبار، منتظر شدند این گردش شوم، به پایان برسد.گدایوا به خانه برگشت و مالیات ها کاهش یافت.در تمام تاریخ غرب اروپا، برای هیچ کس به اندازه گدایوا، طلا، جواهر، یادبود و ? ساخته نشده است.این یادبود ها به ما می آموزند که اسطوره ها، به تنهایی خلق نمیشوند. بلکه در بستری از فهم و شعور و حمایت اجتماعی شکل میگیرند.نمیدانم اگر گدایوا، در این نقطه از تاریخ به این بازی تلخ وادار میشد، آیا پنجره ها بسته میشد؟ یا تصاویر او از طریق شبکه های اجتماعی و بلوتوث موبابلها، از دستی به دست دیگر میگشت?شما چه فکر میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچ وقت مغرور نشو، برگ ها وقتی میریزند، که فکر می کنند طلا شدهاند.
سه روز بیشتر وقت نمانده! پنج سین سفره نوروز هنوز اسیرند و شما میتوانید کمک کنید
78422 بازدید
8 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
58 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian