×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

hamdast

همدست

× هر مطلب برام جالب بود میارم
×

آدرس وبلاگ من

hamdast.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/sa5488

فرشته کوچک

درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت :...

باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.
دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیب
ا

پنجشنبه 17 مرداد 1392 - 12:10:30 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


سه روز بیشتر وقت نمانده‌! پنج سین سفره نوروز هنوز اسیرند و شما می‌توانید کمک کنید


گفتگو با خدا


وجدان صادق


تفاوت نگاه


ﻧﮕﺎﺵ ﮐʋﺩﻡ ?ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺩAﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ


نجات بچه آهو از مرگ حتمي


تجربه ی آقای هادی خادم آرانی


تجربه های نزدیک به مرگ چیست ؟


مراحل تکامل یک مرغ عشق


دوست‌های اینترنتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

78506 بازدید

92 بازدید امروز

3 بازدید دیروز

142 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements