×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

hamdast

همدست

× هر مطلب برام جالب بود میارم
×

آدرس وبلاگ من

hamdast.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/sa5488

داستان عشق و دیوانگی

داستان عشق و دیوانگی

در زمانهای بسیار دور زمانی که هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، همه فضیلت ها در همه جا شناور بودند. روزی همه آنها دور هم جمع شده بودند ناگهان یکی از آنها ایستاد و گفت بیایید یک بازی کنیم مثلاً قایم باشک.

 

همه از این پیشنهاد خوشحال شدند و دیوانگی فوراً فریاد زد من چشم میگذارم... من چشم میگذارم... و از آنجا که هیچ کس نمیخواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند. دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع به شمردن کرد یک، دو، سه...

 

همه رفتند و در جایی پنهان شدند...

 

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد.

 

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد.

 

اصالت در میان ابرها مخفی گشت.

 

هوس به مرکز زمین رفت.

 

طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود رفت

 

و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتادونه، هشتاد...

 

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره سردرگم بود و نمیتوانست تصمیم بگُیرد و جای تعجب هم نیست زیرا همه میدانیم که پنهان کردن عشق مشکل است.

 

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید نود و پنج، نود و شش، نود و.....

 

هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید بربالین یک بوته ی گل سرخ وپنهان شد.

 

دیوانگی فریاد زد "دارم میام" و او اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلیش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود. هوس در مرکز زمین بود. یکی یکی همه پیدا شدند به جزعشق، او از یافتن عشق ناامید شده بود.

 

حسادت درگوشش زمزمه می کرد تو باید فقط عشق را پیدا کنی او پشت بوته گل رز پنهان شده است.

 

دیوانگی شاخه ای خشک از تنه ی درختی کند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته ی گل سرخ فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله متوقف شد.

 

عشق از پشت بوته بیرون آمد، با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و ازمیان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد.

 

دیوانگی گفت: من چه کردم ؟ چگونه میتوانم تو را درمان کنم ؟

 

عشق پاسخ داد تو نمیتوانی مرا درمان کنی اما اگر میخواهی کاری بکنی راهنمای من باش.

 

?این گونه است که از آن روز به بعدعشق کور است ودیوانگی همواره در کنار اوست.?

یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 - 9:14:01 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


سه روز بیشتر وقت نمانده‌! پنج سین سفره نوروز هنوز اسیرند و شما می‌توانید کمک کنید


گفتگو با خدا


وجدان صادق


تفاوت نگاه


ﻧﮕﺎﺵ ﮐʋﺩﻡ ?ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺩAﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ


نجات بچه آهو از مرگ حتمي


تجربه ی آقای هادی خادم آرانی


تجربه های نزدیک به مرگ چیست ؟


مراحل تکامل یک مرغ عشق


دوست‌های اینترنتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

78463 بازدید

49 بازدید امروز

3 بازدید دیروز

99 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements